عكس آتليه 2
خيلي وقت بود وبلاگ آپديت نكرده بودم! اونم به خاطر شيطنت هاي رهامه كه نميتونم حتي چند لحظه هم تمركز كنم و چهار خط بنويسم! اونوقت نميدونم چه جوري ميخوام براي كنكور درس بخونم!؟؟ شايد چند ماهي به صورت نيمه وقت يا مثلا سه روز در هفته بذارمش مهد و يه كم درس بخونم ... حتي فكر اينكه بخوام به ليسانس بسنده كنم يا بشينم و خانه داري كنم هم اذيتم ميكنه ، پس بايد حتما عزممو جزم كنم و ادامه بدم.
حالا بريم سر اصل مطلب ، يه سري قبل عيد رهامو بردم آتليه با سفره هفت سين عكس انداخت و چند تا عكس هم براي تقويمش گرفتم:
براي گرفتن همين چند تا عكس اونقدر شيطوني و فضولي كرد كه از ايكه تنهايي بردمش اتليه پشيمون شدم!
دوباره تو تعطيلات عيد با خاله شكيبا و دايي ابوالفضل رفتيم آتليه كه رهام با دايي جونش هم عكس داشته باشه، اين دفعه هم بسيار شيطوني كرد روي ميز و كمد و ... كم مونده بود از چترهاي عكاسي آويزون شه ديگه... ولي خوب شكيبا بود ويه كم كمكمون كرد:
رهام و دايي مهربونش