2 خرداد 92/مهموني/باغ
صفورا جون واسه پنجشنبه همه دوستا رو دعوت كرده بود باغشون توي دركه ... من هم صبح زود(ساعت 9 كه براي من صبح خيلي زوده!) بيدار شدم و تا رهام خواب بود سه تا ظرف كيك درست كردم و رفتم حمام.بعد كلي لباس اتو كردم ، حاضر شديم و رفتيم دنبال شقايق جون و دخترش ليانا...
ساعتهاي 3و نيم بود رسيديم اونجا ، يه سري از بچه ها اومده بودن و خيلي هام بعد از ما رسيدن. تعدادمون نسبتا زياد بود و خيلي خوش گذشت... هر كدوم از بچه ها يه مدل بودن و تو يه سري از كارها مهارت داشتن! بعضيا به خصوص دخترها مثل آوا و پرنيان خيلي خوب و كامل صحبت مي كردن... بنيا فوق العاده ناز داشت و خودشم واسه پسرا گرفته بود... آرتين بسيار كنجكاو بود و سرشو مينداخت پايين و شيطنتاشو ميكرد... علي ماشالا حسابي قلدر بود و خيلي بانمك... امير مهدي حسابي خنده رو و پر انرژي... آرتامهر خيلي شيطون و البته خودساخته بود كه يه دليلش داداش بزرگترش آريامهر بود... بنيتاي گلاره خيلي آروم بود و البته بامزه صحبت ميكرد مثلا به توپ ميگفت بال !... بنيتاي سارا هم آروم بود و عاشق گربه ها ... ليانا و هيراد و آيلين هم بسيار متشخص و آروم بودن...
رهام هم كلي شيطوني كرد و بهش خوش گذشت. به خصوص كه يك حوض اونجا بود با فواره دورش كه رهام اهرم باز و بسته كردن فواره رو پيدا كرده بود و يه ساعتي مشغول آب بازي بود كه بچه هاي ديگه هم بهش پيوستن و چند تا موش آب كشيده تحويل گرفتيم!! عوضش كلي كيف كردن
اينم يه سري از عكسا:
مذاكره سر توپ!!