رهامرهام، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره

رهام کوچولو

عکس

بالاخره فرصت کردم چند تا عکس ازت بگیرم و  بذارم اینجا(تو پست قبلی قولشو داده بودم) پسر 4 ماه و 11 روزه ی من: بقیه در ادامه مطلب.. قربونت برم بی دندون من که مثل پیرمردا میکنی خودتو ...
23 اسفند 1390

چهار ماهگی رهام تپلی

فسقلی من خیلی زود یک ماه دیگه هم گذشت و چهار ماهه شدی...   همزمان با چهار ماهگیت تونستی غلت بزنی البته به سختی و با تلاش بسیار!!(آخه میدونی به شکم تپلت خیلی فشار میاد عزیزم!! ) اینم عکست بعد از غلت خوردن: چهار شنبه هم وقت آتلیه داری امیدوارم اذیت نکنی و بتونیم عکسای خوشگلی ازت بگیریم.(و به زودی چند تا عکس از چهار ماهگیت هم میذارم تو وبلاگ) خیلی دوستت دارم فسقلی من ...
16 اسفند 1390

مهمونی فسقلی ها

  اینجا مهمونی خونه ی آوا کوچولوئه... وای خدای من دیدن این فرشته های نازنین کنار هم چقدر قشنگ و لذت بخشه! از راست به چپ:امیر مهدی-آوا-بنیتا-هانا-رهام-آرتین-امیر مهدی ...
11 اسفند 1390

عشق روزنامه!

الهی قربون اون روزنامه خوندنت برم من عزیزم تو هم مثل بابات به روزنامه خیلی علاقه داری و وقتی بابا روزنامه میخونه با دقت همه ی صفحاتو نگاه میکنی و وقتی روزنامه رو از جلوت برمیداریم کلی  غر می زنی!! معلوم نیست چی اون تو بوده که اینقدر دهنتو آب انداخته شکموی من...!!! ...
11 اسفند 1390

...

رهام کوچولوی من یکی دو هفته ای هست که کلاسهای من شروع شده و مجبورم تورو یه روزایی تنها بذارم.این هفته دو روز پیش مامانی بودی و من رفتم کلاس.مثل اینکه پسر خوبی بودی و اذیت نکردی... دیروز هم برای اولین بار سه ساعت با بابا تنها بودی و من دو سه بار زنگ زدم و حالتو پرسیدم... اولین باری بود که صدای قشنگتو از پشت تلفن میشنیدم و واسم خیلی جالب بود... این دفعه هم خدارو شکر اذیت نکردی فقط وقتی من اومدم کلی باهام حرف زدی که نمیدونم شکایت بود یا تعریف!!(البته قیافت که خیلی خوشحال بود و فکر کنم بهت خوش گذشته بود و کلی بغل بابا منزلگردی کرده بودی!!!)  تو یه مقاله خوندم پدرها وقتی با نی نی هاشون تنها هستن بازیهای جالب و خلاقانه ای باهاشون میکنن که و...
5 اسفند 1390

صد روزگی

پسر قشنگم 100 روزگیت مبارک! امیدوارم 100 ساله بشی... (و البته بتونم بیام عکسای 100 سالگیتو کنار خودم و بابای مهربونت بذارم اینجا!!!!   ) عزیزم ماشاالله داری روز به روز شیرین تر میشی و کلی چیزای جدید یاد گرفتی.دیگه میتونی وسایل بزرگو با دستات نگه داری... بلدی با صدای بلند بخندی... وقتی اون پاهای کوچولوتو قلقلک میدیم از خنده غش میکنی... وقتی کسی باهات صحبت میکنه تو هم جواب میدی و حتی بعضی وقتا با آدمای تو تلویزیون هم صحبت میکنی... چند روز هم هست که پاهاتو به زمین فشار میدی و کمرتو یه کم بلند میکنی. این عروسک تپل شکم گندت رو هم خیلی دوست داری... اصلا دوست نداری دمر شی و تو عکس زیر معلومه داری حرص میخوری... ت...
24 بهمن 1390

سه ماهگی

پسر قشنگم چه زود سه ماه از تولدت گذشت... از روزی که تو وارد زندگی من شدی همه چیز رنگ و بوی دیگه ای گرفته و من هر روز و هر لحظه خدا رو به خاطر این هدیه ی بی نظیرش شکر می کنم و از او بهترین ها رو برای تو میخوام. این هم چند تا عکس از پسر سه ماهه ی من: عاشق این خنده هاتم عزیزم... اینجا داری آواز میخونی: و این هم بدون شرح! ...
14 بهمن 1390

بالاخره پستونکی شدی!!

هوووووووووراااااااااا !!! دیشب بعد از تلاش های فراوون تونستیم تو رو پستونکی کنیم!!تقریبا از 20 روزگیت سعی کردیم بهت پستونک بدیم ولی تو  فوق العاده مقاومت می کردی و هیچ وقت اونو نگرفتی!! اما بالاخره دیشب بعد از اینکه چند نوع پستونک مختلف رو واست امتحان کردیم  تسلیم شدی و پستونک گرفتی ! خیلی از این بابت خوشحالم!!چون مواقعی که الکی قر میزنی و بیقراری میکنی پستونک میتونه کمک بزرگی باشه... اینم یه عکس از رهام با پستونک: ...
1 بهمن 1390

ژست های رهام...

عزیزم تازگیا وقتی ازت عکس میگیریم چشماتو گرد میکنی و با تعجب به دوربین نگاه میکنی و اون موقع است که دوست دارم درسته قورتت بدم...   این هم یه ژست بامزه... این هم دو تا عکس از خنده های خوشگلت... ...
26 دی 1390

پسر عمو ¸ دختر عمو !

پسرم عکس زیر تویی کنار دخترعموت زهرا که چهارماهشه.من و بابات احساس می کنیم شما دوتا یه شباهتای ظریفی باهم دارین...!!   تو اولین باری بود که یه نی نی کوچولوی دیگه می دیدی و عکس العمل هات خیلی واسم جالب بود مثلا اینکه هر صدایی اون در می آورد تو هم بعد چند لحظه شروع میکردی صدا در آوردن و آقوم گفتن... عکس بعدی هم از گروه سرود دو نفره ی شماست!!(عکس تو ادامه مطلب) ...
25 دی 1390