رهامرهام، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

رهام کوچولو

صد روزگی

پسر قشنگم 100 روزگیت مبارک! امیدوارم 100 ساله بشی... (و البته بتونم بیام عکسای 100 سالگیتو کنار خودم و بابای مهربونت بذارم اینجا!!!!   ) عزیزم ماشاالله داری روز به روز شیرین تر میشی و کلی چیزای جدید یاد گرفتی.دیگه میتونی وسایل بزرگو با دستات نگه داری... بلدی با صدای بلند بخندی... وقتی اون پاهای کوچولوتو قلقلک میدیم از خنده غش میکنی... وقتی کسی باهات صحبت میکنه تو هم جواب میدی و حتی بعضی وقتا با آدمای تو تلویزیون هم صحبت میکنی... چند روز هم هست که پاهاتو به زمین فشار میدی و کمرتو یه کم بلند میکنی. این عروسک تپل شکم گندت رو هم خیلی دوست داری... اصلا دوست نداری دمر شی و تو عکس زیر معلومه داری حرص میخوری... ت...
24 بهمن 1390

سه ماهگی

پسر قشنگم چه زود سه ماه از تولدت گذشت... از روزی که تو وارد زندگی من شدی همه چیز رنگ و بوی دیگه ای گرفته و من هر روز و هر لحظه خدا رو به خاطر این هدیه ی بی نظیرش شکر می کنم و از او بهترین ها رو برای تو میخوام. این هم چند تا عکس از پسر سه ماهه ی من: عاشق این خنده هاتم عزیزم... اینجا داری آواز میخونی: و این هم بدون شرح! ...
14 بهمن 1390

بالاخره پستونکی شدی!!

هوووووووووراااااااااا !!! دیشب بعد از تلاش های فراوون تونستیم تو رو پستونکی کنیم!!تقریبا از 20 روزگیت سعی کردیم بهت پستونک بدیم ولی تو  فوق العاده مقاومت می کردی و هیچ وقت اونو نگرفتی!! اما بالاخره دیشب بعد از اینکه چند نوع پستونک مختلف رو واست امتحان کردیم  تسلیم شدی و پستونک گرفتی ! خیلی از این بابت خوشحالم!!چون مواقعی که الکی قر میزنی و بیقراری میکنی پستونک میتونه کمک بزرگی باشه... اینم یه عکس از رهام با پستونک: ...
1 بهمن 1390

ژست های رهام...

عزیزم تازگیا وقتی ازت عکس میگیریم چشماتو گرد میکنی و با تعجب به دوربین نگاه میکنی و اون موقع است که دوست دارم درسته قورتت بدم...   این هم یه ژست بامزه... این هم دو تا عکس از خنده های خوشگلت... ...
26 دی 1390

پسر عمو ¸ دختر عمو !

پسرم عکس زیر تویی کنار دخترعموت زهرا که چهارماهشه.من و بابات احساس می کنیم شما دوتا یه شباهتای ظریفی باهم دارین...!!   تو اولین باری بود که یه نی نی کوچولوی دیگه می دیدی و عکس العمل هات خیلی واسم جالب بود مثلا اینکه هر صدایی اون در می آورد تو هم بعد چند لحظه شروع میکردی صدا در آوردن و آقوم گفتن... عکس بعدی هم از گروه سرود دو نفره ی شماست!!(عکس تو ادامه مطلب) ...
25 دی 1390

این شب ها با رهام...

رهام کوچولوی مامان دیگه حسابی زرنگ و شیطون شدی و همش میخوای که بهت توجه بشه!مخصوصا شبا که دیگه از ساعت 11 به بعد فقط بغل میخوای و راه رفتن...گاهی بعد از یه ساعت راه رفتن بغل بابات یا گاهی هم من خوابت میبره و ماهم وقتی اون چشای خوشگلتو میبینیم که از حال رفته و دهن کوچولوت که بازه فکر میکنیم به یک خواب عمیق چند ساعته فرو رفتی و با خوشحالی می ذاریمت تو تخت... اما زهی خیال باطل...تا میری تو تخت چشات باز باز میشه و شروع میکنی به خندیدن که ما رو گول زدی و ماهم تسلیم خنده هات میشیم و یه کم بازی و دوباره همون آش و همون کاسه!!! خلاصه که شبا خیلی زود بخوابی ساعت 3 نصفه شبه وگرنه که 5 صبح!!امیدوارم هرچی زودتر ساعت...
21 دی 1390