22 اردیبهشت 91
امروز روز مادره و همین جا این روز رو از طرف خودم و رهام به مامانم و مامان بزرگم(مامانی) تبریک میگم و از زحماتی که واسمون کشیدن تشکر میکنم. و جای مادر همسرم رو که از دنیا رفته و من هم ندیدمش خالی میکنم.همینطور برای تمام مادر های مهربون آرزوی بهترینها رو میکنم...
پسر عزیزم این روز ها دیگه اونقدر خودتو تو دلم جا کردی که دیگه بیان قدر و اندازه ی علاقه ام به تو خیلی سخت شده و توی یک نوشته و حتی صد نوشته هم نمی گنجه... فقط میتونم بگم هر روز که از به دنیا اومدنت میگذره بیشتر و بیشتر عاشقت میشم و با خودم فکر میکنم اصلا بدون تو چه جوری زندگی میکردم!!!
ده روزه که وارد هفت ماهگی شدی و دیروز هم واکسن زدی این دفعه خیلی صبوری کردی پسرم و چون میدونستی اگه پاهاتو تکون بدی دردت میگیره تا همین یه ساعت پیش پای راستتو که واکسن اصلیو به اون زده بودن اصلا حرکت نمیدادی!
و اینم عکسهای شش ماهگیت:
این عکسا رو تو نمایشگاه گل گرفتیم.تو هم خیلی خوشت اومده بود و خوشحال بودی( البته یه سری گل هم کندی و خرابکاری کردی!)
قربون اون لم دادنت بشم من...
بقیه عکس ها در ادامه مطلب...