یک سال از تولد بهترین هدیه ی خدا به من گذشت...
یک سال پیش ، 12 آبان 1390 ، در یک روز نسبتا سرد پاییزی فرشته ای کوچک از جنس خدا مهمان زندگی ما شد... خدایا شکرت...
شکر که من را لایق دانستی تا پذیرای یکی از زیباترین مخلوقاتت باشم و به برکت وجودش نام مقدس " مادر " را به دوش بکشم.
خدایا ، هر وقت به این مخلوق زیبا نگاه میکنم بیش از پیش به عظمت تو پی میبرم... و این را میدانم که من تنها وسیله ای هستم برای رشد و تعالی انسانی کوچک که اگرچه این روزها نیازمند من برای برآورده شدن احتیاجاتش است ، اما روزی خواهد رسید که به تنهایی روی پای خود می ایستد...زندگی کردن و زندگی بخشیدن را می آموزد...خانواده تشکیل می دهد...به قله های موفقیت می رسد و دنیای خود و یا حتی جهان را مدیریت میکند... که این تنها بخشی از آرزوهای من برای اوست.
پسرم ، بدان برای من عزیزترینی و بیشتر از اینکه وجود تو به من وابسته باشد این من هستم که نفس هایم به گرمای نفس های تو بسته است... پس اگر روزی با تو تندی کردم و یا وظایفم را در قبالت آن طور که باید انجام ندادم مرا ببخش و کوتاهی هایم را به حساب هر چه که دوست داری بگذار جز اینکه تو برایم بی اهمیت یا حتی کم اهمیت بوده ای.
پسر عزیزم ، همیشه و در هر موقعیتی به نفس خود احترام بگذار و بدان هیچ چیز در این دنیا ارزشش از عزت نفس بالاتر نیست، همانطور که گوته میگوید:" اگر ثروتمند نیستی مهم نیست،بسیاری از مردم ثروتمند نیستند؛اگر سالم نیستی،هستند افرادی که با بیماری زندگی میکنند؛اگر زیبا نیستی،برخورد درست با زشتی هم وجود دارد؛اگر تحصیلات عالی نداری،با اندکی سواد هم میشود زندگی کرد؛اگر قدرت سیاسی و مقام نداری،مشاغل مهم متعلق به معدودی از انسانهاست؛اما اگر عزت نفس نداری،برو بمیر که هیچ نداری... "
و نیز اگر تو به خودت ایمان داشته باشی هیچکس حق شکستن شخصیت تو را ندارد ...
پسرم دوست ندارم از هم اکنون تو را با سختی های زندگی آشنا کنم چرا که افرادی که از نوک بینی شان فراتر را نمیبینند یا چون کبک سر در برف فروبرده اند تا سرما را حس نکنند ، راحت تر زنده اند !!! اما زندگی نمی کنند... تو را زندگانی کردن شایسته است و در این راه ناملایمات بسیار است پس از سختی ها نترس ، آنها را بشناس و اینجا هم به خودت ایمان داشته باش که می توانی تمام آنها را پشت سر بگذاری...
ممکن است روزی زندگی آنطور که تو می خواهی پیش نرود ، در هر موضوعی شکست بخوری ، احساس تنهایی کنی ، حس کنی امیدت را از دست داده ای و یا هر حس ناخوشایند دیگری سراغت بیاید... آنجاست که باید بدانی خداوند هیچگاه تو را تنها نمیگذارد پس از صمیم قلب از او کمک بخواه که بی درنگ پاسخ خواهی گرفت...
رهام عزیزم ، یک سال از آمدنت به این دنیا به همراه خاطره های تلخ و شیرین گذشت ؛البته تلخی هایش همه از سوی من بوده چرا که تو جز لحظات شیرین و زیبا خاطره ای برایم نساخته ای...امیدوارم سالیان سال زنده و پاینده باشی و بدان که همیشه بهترین آرزوها را برایت دارم.
و در آخر تو را به آفریدگارت میسپارم که " و الله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین "