رهامرهام، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

رهام کوچولو

یک سال از تولد بهترین هدیه ی خدا به من گذشت...

1391/8/23 13:49
نویسنده : شیما
2,085 بازدید
اشتراک گذاری

یک سال پیش ، 12 آبان  1390 ، در یک روز نسبتا سرد پاییزی فرشته ای کوچک از جنس خدا مهمان زندگی ما شد... خدایا شکرت...

شکر که من را لایق دانستی تا  پذیرای یکی از زیباترین مخلوقاتت باشم و به برکت وجودش نام       مقدس   " مادر "   را به دوش بکشم.

خدایا ، هر وقت به این مخلوق زیبا نگاه میکنم بیش از پیش به عظمت تو پی میبرم... و این را میدانم که من تنها وسیله ای هستم برای رشد و تعالی انسانی کوچک که اگرچه این روزها نیازمند من برای برآورده شدن احتیاجاتش است  ، اما روزی خواهد رسید که  به تنهایی روی پای خود می ایستد...زندگی کردن و زندگی بخشیدن را می آموزد...خانواده تشکیل می دهد...به قله های موفقیت می رسد و دنیای خود و یا حتی جهان را مدیریت میکند... که این تنها بخشی از آرزوهای من برای اوست.

پسرم ، بدان برای من عزیزترینی و بیشتر از اینکه وجود تو به من وابسته باشد این من هستم که نفس هایم به گرمای نفس های تو بسته است... پس اگر روزی با تو تندی کردم و یا وظایفم را در قبالت آن طور که باید انجام ندادم مرا ببخش و کوتاهی هایم را به حساب هر چه که دوست داری بگذار جز اینکه تو برایم بی اهمیت یا حتی کم اهمیت بوده ای.

پسر عزیزم ، همیشه و در هر موقعیتی به نفس خود احترام بگذار و بدان هیچ چیز در این دنیا ارزشش از  عزت نفس بالاتر نیست، همانطور که گوته میگوید:" اگر ثروتمند نیستی مهم نیست،بسیاری از مردم ثروتمند نیستند؛اگر سالم نیستی،هستند افرادی که با بیماری زندگی میکنند؛اگر زیبا نیستی،برخورد درست با زشتی هم وجود دارد؛اگر تحصیلات عالی نداری،با اندکی سواد هم میشود زندگی کرد؛اگر قدرت سیاسی و مقام نداری،مشاغل مهم متعلق به معدودی از انسانهاست؛اما اگر عزت نفس نداری،برو بمیر که هیچ نداری... " 

و نیز اگر تو به خودت ایمان داشته باشی هیچکس حق شکستن شخصیت تو را ندارد ...

پسرم دوست ندارم از هم اکنون تو را با سختی های زندگی آشنا کنم چرا که افرادی که از نوک بینی شان فراتر را نمیبینند یا چون کبک سر در برف فروبرده اند تا سرما را حس نکنند ، راحت تر زنده اند !!! اما زندگی نمی کنند... تو را زندگانی کردن شایسته است و در این راه ناملایمات بسیار است پس از سختی ها نترس ، آنها را بشناس و  اینجا هم به خودت ایمان داشته باش که می توانی تمام آنها را پشت سر بگذاری...

ممکن است روزی زندگی آنطور  که تو می خواهی پیش نرود ، در هر موضوعی شکست بخوری ، احساس تنهایی کنی ، حس کنی امیدت را از دست داده ای و یا هر حس ناخوشایند دیگری سراغت بیاید... آنجاست که باید بدانی خداوند هیچگاه تو را تنها نمیگذارد پس از صمیم قلب از او کمک بخواه که بی درنگ پاسخ خواهی گرفت... 

رهام عزیزم ، یک سال  از آمدنت به این دنیا به همراه خاطره های تلخ و شیرین  گذشت ؛البته تلخی هایش همه از سوی من بوده چرا که تو جز لحظات شیرین و زیبا خاطره ای برایم نساخته ای...امیدوارم سالیان سال زنده و پاینده باشی و بدان که همیشه بهترین آرزوها را برایت دارم.

و در آخر تو را به آفریدگارت میسپارم که " و الله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین "

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

عمه کوچولو
23 آبان 91 21:27
سلام متن قشنگی بود . کاش عکس های تولدش رو هم می دیدیم
الناز(مامان بنیا
24 آبان 91 15:56
تولدش مبارک زیاد مرسی از نظری که برام بابت تب بنیا گزاشتی شمارتو نداشتم تشکر کنم
سهیلا
28 آبان 91 15:31
عالی بود .........
نیر
30 آبان 91 23:32
چه مامان خوبی تولد گلت مبارک انشالله همیشه سالم باشه و شلوغغغغغغغغغ
آذین مامان آوینا
6 آذر 91 14:26
تولدت مبارک پسر گل .امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشی.
عمه مهتاب
13 آذر 91 0:44
سلام رهامی جیگرررررررر! خوبی عمه جون میبینی چه مامان هنرمندی داری؟ چه قلم زیبایی داره. مامانت با این سن کمش یکی از بهترین ماماناییه که من تا حالا دیدم. من شاهد بودم شبایی که شیطونی میکردی و خوابت نمیبرد چه جوری با عشق تمام بغلت میکرد و میبوسیدت. چه جوری واسه ی یه خراش کوچولو روی بینیت بیتاب شده بود و اشک میریخت.عزیزم ایشالاه شاد و خوشبخت زندگی کنی و یه جوون برومند بشی و بتونی گوشه ای از زحمات مامان و بابای مهربونت رو جبران کنی.