يك آخر هفته ي خوب
اول از همه بگم به دليل اتمام دوران تحصيلم كه به خاطر بسياري از مسائل مختلف و گاها پيچيده(!) اندكي طولاني شده بود بسيار خوشحالم !!! و به خودم تبريك ميگم !
اين پنجشنبه و جمعه اي كه گذشت اولين " آخر هفته " اي بود كه دغدغه هيچ درس و كلاسي رو نداشتم و واسه همين بهم خوش گذشت... عصر پنجشنبه خونه مريم جون (مامان هانا كوچولو) دعوت بوديم كه با رهام رفتيم اونجا. اولش كه رهام چسبيد به من چون از خواب بيدار شده بود ، ولي بعدش با بچه ها كلي بازي كردن و البته كلي فضولي ! رهام هر دو دقيقه يكبار مي رفت كفشامونو از دم در مي آورد و مي گفت دد ... تو آشپزخونه سرك مي كشيد و فندك گازشون رو همش مي زد ! چند تا از عكساش:
در حال خوردن ژله و توت فرنگي به همراه وانيا:
دنبال كفش ها:
به زور كلاغ پر و اتل متل براي چند لحظه دور هم نشونديمشون:
بعد از مهموني هم با ماماني اينا و خاله شكيبا و دايي ابوالفضل رفتيم درياچه چيتگر كه البته چون هوا تاريك شده بود چيزي از خود درياچه نديديم ولي جاي خوبي بود در كل. بهترين قسمتش آبنما و فواره اش بود كه رهام كلي بازي كرد ، كلا بچه ها خيلي كيف كرده بودن فقط كاش يه كم محيطش بزرگتر بود چون از شلوغي رهام وسط اون بچه ها گم مي شد !
عكسهاي اب بازي:
ديروز يعني جمعه هم كه روز حماسه بود و ما به همراه رهام در حماسه شركت كرديم و چنان حماسه اي آفريديم كه فقط خدا ميدونه چي بود...
فعلا همين