رهامرهام، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره

رهام کوچولو

هفتم تیر ماه

1391/4/7 14:58
نویسنده : شیما
771 بازدید
اشتراک گذاری

بالاخره امروز بعد یه مدت نسبتا طولانی فرصت کردم بیام اینجا مطلب بذارم،آخه تا پریروز که امتحان داشتم و توی فسقلی هم که دیگه تقریبا تمام وقتمو به خودت اختصاص دادی!

سه روزه که خیلی قشنگ و با سرعت چهار دست و پا میری و تا یه لحظه چشم ازت برمیدارم سر از زیر میز ، مبل ، لای پرده و دیوار ، توی آشپزخونه سراغ سطل آشغال  در میاری ، یا در حال خوردن دمپایی  هستی ، یا اینکه سیم بلندگو رو از زیر فرش کشیدی بیرون و داری می جویی ... خیلی وقتا هم جایی گیر میکنی که  باید بیام نجاتت بدم مثل همین الان که رومیزی رو کشیده بودی  پایین و لای پاهات گیر کرده بود و نمیتونستی تکون بخوری که نجاتت دادم ! دو سه بار هم لبه میز و روروئکتو گرفتی  بلند شی که از پشت افتادی.

دیگه از فضولیات اینکه کاملا بلدی در پشت کنترل ها رو باز کنی و اونقدر ماهر شدی که با یه دست و توی دو حرکت در هر کنترلی رو باز میکنی،اینطوری:

مرحله یک                                                   مرحله دو

 

وقتی من و بابات حرف میزنیم تو هم مثل اینکه ذوق زده میشی  شروع میکنی پشت سر هم هر چیزی که از عهدت بر میاد میگی مثل بابا   ماما  ات  پت  دت  دد بب بوو  و  .......... که خیلی خوردنی میشی. اما خوب هنوز مفهوم کلماتی رو که میگی نمیدونی !

خلاصه که این روزا هر ساعتش یه کار جدید انجام میدی و کلی شیطونی میکنی و ما هم همچنان عاشقتیم...

رهام کابوی

عاشق این اسبه هستی ، وقتی روش میشینی و بازی میکنی انگار واقعا سوار کاری کردی،حسابی خسته میشی و بعدش یه دو سه ساعتی میخوابی...

اینم عکس دو تا دندونای خوشگلت

(اینجا آب هویج خوردی البته بیشترشو سبیلات خوردن!)

 

اولین بار که سوار مترو شدی( قربونت برم که از ترس خودت محکم میله رو  گرفته بودی!)

 

عینک خور صورتت هم خیلی خوبه فسقلی من

و در آخر :

عاشق این کارت هستم که سرتو میبری تو یقه ات پشت سرتو نگاه میکنی و حرف میزنی...

قربونت برم منماچ

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

خاله رهام کوچولو
7 تیر 91 15:19
قربونت بشم عزیزم! آخجون دو روز دیگه کنکورمو میدم راحت میشم میام فقط تورو میخورم!





باشه رهام منتظره!!
مامان آیدین
7 تیر 91 15:19
سلام ماشالا چه پسر بانمکی دارین خدا حفظش کنه پسر منم عاشق کنترله البته با یه ضربه محکم بازش میکنه ایشالا مهندسای آینده میشن این قندعسلا


مرسی ایشالا...
خان دایی جون
7 تیر 91 15:28
بیا پیشم پیشی کوچولو میخوام بخورمت!


آخه دایی فسقلی منو کجات میخوای جا کنی آخه!!؟؟
مامی مائده
8 تیر 91 20:37
ای جانم چه جیگری شده ماشالا ولی شیما جون خیلی مواظبش باش که یه وقت خدایی نکرده باتری ها رو نکنه دهنش. دیشب یه مطلب میخوندم در مورد همین قضیه که دختربجه باتری کوچیک خورده بوده و اسیدش مریشو از بین برده بود و چندتا عمل جراحی روش انجام داده بودن ولی الان فقط میتونست مایعات بخوره. ایشالا که دیگه همچین چیزی واسه هیچ بچه ای پیش نیاد


مرسی عزیزم
وای چقدر بد... ما وقتی پیشش هستیم کنترل برمیداره وگرنه همیشه دور از دسترسشه ولی بازم باید مراقب باشیم
نازنین
9 تیر 91 16:38
عینکت تو حلقم


مرسی D:
الناز(مامان بنیا
10 تیر 91 16:03
وای عاشق عکساش شدم خیلی چیگره بخدا


قربونت ...
عمه كوچولو
10 تیر 91 17:49
خوشگل من دلم برات يك ذره شده دارم با دوستام ميبينمت يه ذره هم به مامانت رحم كن عسلكم


مرسي عمه جون
اشكالي نداره ما عاشق همه ي شيطوني ها و اذيتاش هستيم...
نهیر
11 تیر 91 0:28
ای بلااااااااااااااااااااااااا حسابی شیطون شدی ها از این هم شیطونتر میشی صبر کن خیلی با نمکی نازی
قربون مترو سوار شدنت من تا حالا 2 بار سوار مترو شدم اونوقت شما فسقلی تو این سن و سال زودتر از من تجربه کردی


مرسي نهير جون
والا اين متروي شلوغ رو هر كي سوار نشده باشه خوشبخته...
سارا مامان ونداد
11 تیر 91 0:34
ای جوووووووووووووونم این مرد کوچولو رو ببین عشقه به خدا بوسسسسسسسسسسسس


مرسي عزيزم
سهیلا
12 تیر 91 15:30
عاشق حرکت اخرتمممممممممممممممممم عزیزم خیلی بانمکییییییییی

عینکم خیلی بهت میاد فسقلی


مرسي البته از عينكه ميترسم اينجا خبر ندارم رو صورت خودمه!!
سعیده
13 تیر 91 20:51
ینی عاشق ِ عکس متروش شدم چقدم جون دوسته فیسقیلی
خونه ی ما که نمیای آق رهام ..بــآشه


ايشالا مزاحمتون ميشيم،كي بيايم؟!! D:
صفورا مامان آوا
31 مرداد 91 12:51
واااااااااااااای چه شیرین شده