هفتم تیر ماه
بالاخره امروز بعد یه مدت نسبتا طولانی فرصت کردم بیام اینجا مطلب بذارم،آخه تا پریروز که امتحان داشتم و توی فسقلی هم که دیگه تقریبا تمام وقتمو به خودت اختصاص دادی!
سه روزه که خیلی قشنگ و با سرعت چهار دست و پا میری و تا یه لحظه چشم ازت برمیدارم سر از زیر میز ، مبل ، لای پرده و دیوار ، توی آشپزخونه سراغ سطل آشغال در میاری ، یا در حال خوردن دمپایی هستی ، یا اینکه سیم بلندگو رو از زیر فرش کشیدی بیرون و داری می جویی ... خیلی وقتا هم جایی گیر میکنی که باید بیام نجاتت بدم مثل همین الان که رومیزی رو کشیده بودی پایین و لای پاهات گیر کرده بود و نمیتونستی تکون بخوری که نجاتت دادم ! دو سه بار هم لبه میز و روروئکتو گرفتی بلند شی که از پشت افتادی.
دیگه از فضولیات اینکه کاملا بلدی در پشت کنترل ها رو باز کنی و اونقدر ماهر شدی که با یه دست و توی دو حرکت در هر کنترلی رو باز میکنی،اینطوری:
مرحله یک مرحله دو
وقتی من و بابات حرف میزنیم تو هم مثل اینکه ذوق زده میشی شروع میکنی پشت سر هم هر چیزی که از عهدت بر میاد میگی مثل بابا ماما ات پت دت دد بب بوو و .......... که خیلی خوردنی میشی. اما خوب هنوز مفهوم کلماتی رو که میگی نمیدونی !
خلاصه که این روزا هر ساعتش یه کار جدید انجام میدی و کلی شیطونی میکنی و ما هم همچنان عاشقتیم...
رهام کابوی
عاشق این اسبه هستی ، وقتی روش میشینی و بازی میکنی انگار واقعا سوار کاری کردی،حسابی خسته میشی و بعدش یه دو سه ساعتی میخوابی...
اینم عکس دو تا دندونای خوشگلت
(اینجا آب هویج خوردی البته بیشترشو سبیلات خوردن!)
اولین بار که سوار مترو شدی( قربونت برم که از ترس خودت محکم میله رو گرفته بودی!)
عینک خور صورتت هم خیلی خوبه فسقلی من
و در آخر :
عاشق این کارت هستم که سرتو میبری تو یقه ات پشت سرتو نگاه میکنی و حرف میزنی...
قربونت برم من